چه خبری مهمتر از دلبستن و دل دادگی .
که بعد از دورانی سخت با دختری آشنا شدم که مرا بیاد افسانه ها می اندازد. چه خوشحالم که او هم حس خوبی به من داشت و هر دو با هم قدم در مسیر تازه ای در زندگی گزاشتیم.
او بسیار زیبا لبخند میزند و آرامشش طوفان مرا آرام میکند!
این شروع تازه را جشن باید گرفت و بهار بهترین زمان بود برای این آشنایی .
و با اینکه خیلی سریع اتفاق افتاد ( نسبتا البته ) بسیار با او احساس راحتی میکنم .
________
پ . ن :
وقتی پیشنهادم رو قبول کرد اولش باورم نشد! گفتم به طور واضح بهم بگه نظرش رو که او هم گفت :
من پیشنهاد شما رو قبول میکنم !
پ . ن ۲: ای نیلوفر ! بزرگواری و این مهربانی تو فراموش من نمیشه و قدرش رو خواهم دونست.
در اواخر فروردین هستیم و ۱۰ سال از ورود من به دنیای هنر گذشته و من باید دست آورد های خودم رو جمع بندی کنم.
برای اولین بار به طور قاطع میتونم بگم که بسی خوشحالم از زندگی. با تمام تب و تاب ها خوشحالم از انتخاب این مسیر و در نقطه ای از زندگی ایستادم که هم مواجه هستم با تصمیمات بزرگ برای ادامه زندگی و هم باید نتیجه گیری و آسیب شناسی داشته باشم از ۱۰ سال پیش.
این ده سال شامل سال آخر دبیرستان، ورود به هنرستان، یک سال پشت کنکور و ۶ سال تحصیل من در رشته آهنگسازی میشه.
از نظر حرفه ای پستی ها و بلندی های زیادی سر راه من بود و حاصل اون تاسیس و برگزاری اولین دوره جشنواره موسیقی صبا، ساختن چندین قطعه در بافت های مختلف موسیقی، مطالعه تاریخ و زیبایی شناسی هنر و مدیریت،
تجربه دو سال تدریس به طور مداوم، تاسیس و مدیریت ارکستر باربد برای دو اجرا، خواندن در گروه کر شهر تهران و چندین اجرای دانشجویی و حرفه ای با ارکستر سمفونیک تهران، شاگردی چندین نفر از اساتید موسیقی و پیدا کردن دوستان فعال در این رشته. در کنار اون تجربه سخنرانی در نشست پژوهشی اپرا به عنوان پدیده ای اجتماعی و مدیریت روابط عمومی هفتمین دوره نوشتار ها و وبسایت های موسیقی در اینترنت.
از بعد درآمد زایی هم پروژه استودیو چلستا که در واقع آهنگسازی مشترک بین من و مهران بدخشان بوده برای انیمیشن و فیلم رو هم مدیریت کردم که تا این لحظه چندین سفارش دولتی یا خصوصی داشتیم.
سر جمع، به گمانم بد نیست.
اما حقیقتا برای ده سال آینده انتظارات بسیار زیادی از خودم دارم.
_____________
پ . ن : به طور معجزه آسایی با یکی از دوستان بسیار مهم زندگیم از دوره راهنمایی که همون پیام آژیر هست مجددا تجدید میثاق کردیم :)
در حالی این یاد داشت رو مینویسم که چند روزی است از مریضی خانه نشین شدم و رسیتال مجموعه آثارم هم به علت آماده نبودن کار ها کنسل و به ترم آینده موکول شد.
جا داره از سیاوش گودرزی عزیز، این دوست خیلی خوب من در حدود ۸ ماه گذشته تشکر و قدر دانی کنم که بسیار در این مدت به بنده کمک کرد. البته در این وبلاگ کمتر از او سخن گفته ام.
به هر حال شرایط و دوران خوبی نیست. دقیقا یکسال شده که الهه رفته، و پوریا رمضانیان هم قصد داره از ادامه تحصیل و دبیری جشنواره صبا انصراف بده.
دوشنبه گذشته به اتفاق بعضی اساتید سابق آموزشگاه باربد، از آموزشگاه نامبرده شکایت کردیم و شرایط خانه و خانواده هم نا پایدار تر از همیشه.
با اینحال، امروز چند دقیقه ای به خوشی های قدیمی فکر کردم و کمی آرام شدم. هرچند که از نا توانی خودم در کسب و کار و آینده نا معلوم بسیار نگرانم.اما خوشی هایی بسیار ساده هنوز هستند که دلم خوش باشد. اینکه آدم های خوبی هنوز آن بیرون هستند و چند نفری از دوستان که به عشقشان بشود یک کار هایی کرد.
از اینها گذشته کمی دلم هوای عشق و عاشقی هم کرد. هر چند هنوز برایم خیلی غم انگیز و نا باورانه است که الهه رفته. دروغ چرا، او را بی نهایت دوست داشتم و دارم. اما چه سود. کمی یاد خاطرات اوایل آشنایی مان افتادم ۵ سال پیش. و همان حس ها را داشتم انگار.برای اولین بار در این یک سال سعی کردم گریه نکنم، خاطرات خوب را مرور کردم و از خدا تشکر کردم بابت اینکه فرصت عاشق شدن و تجربه های خوب را داشتم. و ارزشش را داشت.ما نامزد کردیم اما به هر حال گویا قرار نبود که بشود.
امیدوارم حالش خوب باشد و مثل همیشه خوشحال باشد و بازیگوش. خدا می داند چقدر دوست داشتم می توانستم و حرف میزدم با او. ولی او نمیخواهد و نمی شود.شاید نامه ای بنویسم .نمیدانم.من را خوب می شناخت و می دانست که فراموشش نمیکنم.همیشه با خودم فکر میکردم که او با ارزش ترین چیزی است که بدستش آوردم و واقعا هم بود. هرچند همیشه خودش می گفت که مرا تا همیشه دوست خواهد داشت اما من جایی در سرنوشتم میدیدم که او قرار است برود و آن دقایق جادویی که بی پایان می نمودند روزی به آخر میرسند.
ما تلاشمان را کردیم
و ارزشش را داشت.
او به نظر این را باور کرده و ادامه داده. من انگار باور نکردم و ادامه دادم.
______________________
پ.ن: الهه عزیز: من همیشه تو را بیاد خواهم داشت و ممنون محبتت خواهم بود.هر دو اشتباه کردیم و دیگر نمی خواهم فکر کنم مقصر کداممان بود.ما همدیگر را دوست داشتیم و این تجربه فراموش شدنی نیست.
دوستدار همیشگی
هادی
درباره این سایت